زان یار دلنوازم شکریست با شکایت


گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت


بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم


یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت


رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس


گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت


در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا


سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت


چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی


جانا روا نباشد خون ریز را حمایت


در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود


از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت


از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود


زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت


ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم


یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت


این راه را نهایت صورت کجا توان بست


کش صد هزار منزل بیش است در بدایت


هر چند بردی آبم روی از درت نتابم


جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت


عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ


قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت


 

توضیحات:

 


نکته دان عشق (کسی که از رموز عشق آگاهی دارد 9 منت (سپاس ) مخدوم (آقا سرور ) رندان تشنه لب (مردانخدا – اولیا ) ولی شناسان(سانی که مقام اولیای خدا رامی دانند ) بردی آیبم (آبرویم را بردی ) حبیب (معشوق ) مدعی (دشمن = تضاد ) رعایت(نوازش ) مپیچ ( ابهام دارد= سربه سر مگذار = عاشق مشو ) عمزه چشم (عشوه چشم – قاتل ) خونریز (قاتل – غمزه چشم ) کوکب (ساره قطبی = استعاره از مرشد) آفتاب خوبان(مجاز ازمعشوق باسایه آرایه پارادکس ) منزل ( مشکل ) بدایت ( آغاز ) معنی بیت 9(ای مهر درخشان نیکو رویاندلم از تاب جدایی می سورد توجهی به من کن و مرا ساعتی درسایه لطف خود پناه ده ) معنی بیت  11( اگرچه مانند حافظ قرآن کریم را با چهارده روایت قاریان متعدد بخوانی باز هم عشق به حق باید به فریاد تو برسد و ازتو دستگیری گند .



نتیجه تفال :


1- خواجه دربیت اول و دوم صریح و روشن به شما پاسخ داده است که (از آن یار مهربان هم متشکرم و هم شکایت دارم سپاس از جهت دلنوازیش و شکایت از آن جهت که ارزش خدمات مرا نمی داند پس اگر نکته های ظریف عشق را می دانی این ماجرا را بشنو که هر خدمتی به جانان کردم بدون مزد و بی منت بود خدا نکند که کسی سروری بی توجه و بدون لطف داشته باشد ) حدیث مفصل بخوان از این مجمل


2- عده ای نسبت به شما حسادت دارند مطمئن باش کاری از آنها ساخته نیست زیرا اولاً جنابعالی کاملاً مواظب هستی ثانیاً او نیز آنها را شناخته و به نیات آنان واقف گشته و از آنها دوری گردانیده است ولی به شما ابراز نمی کند


3- مدتی در تردید بودی ولی بواسطه ملاقاتی که صورت گرفته این نگرانی برطرف شده است مواظب باش که دست از کوشش بنداری که پرنده موفقیت و کامیاب در چند قدمی شماست که با کوچترین تردید یا بی توجهی خواهد پرید


4- نسبت به او وفادار باش هرچند او بروفق مرادتان عمل نمی کند زیرا بدون تردید نسبت به شما حساس است پس زیاد سر به سر او نذار بلکه با آرامش و محبت می توانید او را اسیر خویش سازید


5- با یکی از بستگان نزدیک مشورت کن و از او راهنمایی بخواه و بدون مطالعه گام بر ندار که راههای خطرناکی درپیش روی می باشد مسافر می اید بیمار شفا می یابد قرض ادا می شود طلاق عملی می گردد ولی برای ازدواج فعلاً شرایط آماده نیست


موقعیتی در انتظار شماست که باید اراده و علاقه و تلاش را همگام سازی و به یکی از مشاهد متبرکه برو و توسل بجوی


7-   پدر و مادر و یکی از بستگان شما را زیاد دوست دارد ولی از شما راضی نیست فوری از او دلجویی کنیده گشایش برای شماست آیا میدانی بازنده به استقلال خود فخر می کند درحالیکه به واقع درحال خود سری است و به کار گروهی خود می بالد درحالیکه درحال دنباله روی و تقلید می باشد و اراده ندارد اما برنده می داند کدام تصمیم ها را به طور مستقل بگیرد و کدامیک را مشورت کند .



شرح غزل:



معانی لغات غزل (۹۴)


دلنواز: نوازش دهنده دل، دل‌آرام، مهربان.


نکته: سخن پاکیزه و بکر، مطلبی که با دقت نظر درک آن ممکن باشد، مضمون لطیف.


نکته‌دان: داننده مضامین لطیف و بکر.


خوش: خوب.


مخدوم: صاحب اختیار خادم، سرور، فرمانده، آمر به خدمتگزار.


مخدوم بی‌عنایت: (استعاره) معشوق بی‌ملاحظه و نامهربان.


ولی: نامی از نامهای خدای تعالی، در اصطلاح صوفیه به معنای پیرومراد، فانی در خویش و باقی به مشاهده حق تعالی، دوست صدیق و یار نیکان.


ولی‌شناسان: عارفان وشناسندگان مردان‌حق‌که اخفای‌حال‌خود‌کنند، شناسندگان‌مقربان الهی.


مپیچ: درگیرمشو.


به غمزه: با ناز و کرشمه.


کوکب: ستاره.


کوکب هدایت: ستاره راهنما، ستاره‌یی که در شب مسافران را راهنمای جهت است (جدی)، اشاره به آیه شریفه ۱۶ سوره نحل: و علامات و بالنجم هم یهتدون. و علامات و به ستاره‌یی ایشان راه می‌یابند.


نهایت: انتها، پایان.


بدایت: آغاز.


بردی آبم: آبرویم را بردی.


روی از درت نتابم: از درگاه تو رو گردان نمی‌شوم.


رعایت: مراعات، منظور نظر وزیر حمایت.


چارده روایت: در زمان حضرت رسول اکرم (ص) کاتبان وحی آیات نازل شده توسط نبی اکرم (ص) را می‌نوشتند لیکن به سبب متداول نبودن اعراب و نقطه و دستورات نحوی، اشکالاتی در قرائت پیش می‌آمد که تا پیامبر (ص) در قید حیات بودند توسط ایشان رفع می‌شد. بعد از رحلت حضرت رسول اکرم (ص) و وفات بعضی از کاتبان، ضرورت تدوین نسخة صحیح قرآن حس شد و در زمان خلفاء اربعه در این امر مهم کوششهای پی‌گیر به عمل آمد. مبنای کار براین بود که زیدبن ثابت که خود یکی از کاتبان وحی بود یک هیئت ۱۲ نفری از افراد صلاحیت‌دار را تشکیل و در طول مدت ۶ سال ۷ نسخه ازقرآن کریم تهیه و هر نسخه توسط یک قاری به بلادی ارسال شد تا مسلمین آن بلاد را تعلیم دهند. این هفت قاری هرکدام دو راوی داشتند و قرائت قرآن بوسیله این چهارده راوی، متداول و به ما رسیده است و این مختصری است از چگونگی وشرح کتابت و قرائت و انتشار قرآن در صدر اسلام.


گرخود: اگرهم، حتی اگر.


به سان: به مانند.


معانی ابیات غزل (۹۴)


(۱) از آن یار دلنواز تشکری به همراه شکایتی با هم دارم و اگر تو در عشق نکته‌سنجی به این حکایت گوش فرادار.


(۲) هر خدمتی که کردم بدون مزد و منت بود. خدایا مخدوم بی‌التفات نصیب کسی نشود.


(۳) کسی به رندان قلندر توجهی ندارد گویی آنهایی که اولیای صادق و یکرنگ را می‌شناختند از این ولایت رفته‌اند.


(۴) الف: ای دل، درکمند سرزلف او نیفت زیرا در آنجا چه بسیار سرهای بریده بی‌گناه را خواهی یافت.


ب: ای دل به دنبال کشف پیچیدگیهای راز آفرینش مباش که چه بسیار سرهای بی‌گناه بر سر این کار رفته است.


(۵) با رضایت و تأیید تو چشمانت با غمزه و کرشمه سبب ریختن خون ما شد. عزیز من حمایت و پشتیبانی از خونریز روا وشایسته نیست.


(۶) در این شب تیره و تار، راه مقصود و هدف را گم کرده‌ام. این ستاره جدی هدایتگر برای راهنمایی من از گوشه‌یی سربرآور.


(۷) به هر سو که رفتم جز ترس و وحشت چیزی عایدم نشد. از این بیابان و راه بی‌پایان بپرهیز و برحذر باش.


(۸) چگونه می‌توان پایانی برای این راه تصور کرد. راهی که در بدو امر از صد هزار منزل بیشتر به نظر می‌رسد.


(۹) با اینکه سبب آبروریزی من شده‌یی، روی از تو بر نمی‌گردانم، چرا که تحمل ظلم و جور از دوست، بهتر از مراعات از طرف دشمن است.


(۱۰)حتی اگر به مانند حافظ بتوانی قرآن را با چهارده روایت قرائت کنی، باز باید عشق به فریاد تو برسد (تا از راه عرفان رستگار شوی).


شرح ادبیات غزل (۹۴)


وزن غزل: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن


بحرغزل: مضارع مثمن اخرب


*


شیخ عطار:


ای پرتو وجودت در عقل بی نهایت هستی کاملت را نه ابتدا نه عایت


اوحدی‌مراغه‌یی:


بد می‌کنند مردم ز آن بی‌وفا حکایت


وآنگه رسیده ما را دل دوستی به غایت


کمال‌خجندی:


ای ابتدا دردت هر درد را نهایت


عشق ترا نه آخر شوق ترانه غایت


عمـاد‌فقیه:


جایی که خون عاشق ریزند بی‌جنایت


سهل است بی‌دلان را بودن در آن ولایت


با اندکی دقت در مفاد ابیات این غزل و تشابه وزن و قافیه و معانی گله‌آمیز بعضی از ابیات آن با غزل اوحدی مراغه‌یی به این نتجه‌ می‌رسیم که حافظ از غزل اوحدی متأثر بوده و زمانی به سرودن آن دست زده که از شاه‌شجاع بی‌اعتنایی دیده و از پایان کارخویش بیمناک و در کار خویش سرگردان و حیران بوده است.


شاعر در بیت اول و دوم زیر نام (آن بار دلنواز) از شاه شجاع یاد کرده و ضمن تصدیق مساعدتهای قبلی او درحق خود، گله‌مند رفتار و بی‌عنایتیهای فعلی اوست.


در این غزل دو موضوع به ظاهر از هم جدا و در واقع پیوسته به هم مطرح است. موضوع نخست گله‌مندی از شاه‌شجاع و موضوع دوم مطرح ساختن چند نظر عرفانی دارای ایهام نگرانی و تشویش از دنباله‌روی خطمشی گذشته خود است. شاعر در دوراهه تردید و تصمیم، تردید از صحت راهی که در گذشته پوئیده و تصمیم به ادامه آن دستخوش نگرانی است. در بیت نهم صراحتاً خود را طرفدار و ادامه دهنده راه دوستی با شاه شجاع قلمداد می‌کند اما بلافاصله در بیت مقطع از اینکه موفقیت نصیب او شود دچار تردید می‌شود و به خود می‌گوید با همه اقدامات و کوششهای تو شرط موفقیت در آن است که تو با کمک عشق بر این مشکل خود به پیروزی دست یابی.


دربارة قراء سبعه شاعری نام آنها را در شعر زیر آورده است:


استاد قرائت بشمرپنج و دو پیر


بو عمر و علا و نافع و ابن کثیر


پس حمزه و ابن‌عامر و عاصم دان


زین جمله کسائی شمر و هفت بگیر


هریک از این قاریان دو راوی داشته که توسط این چهارده نفر چگونگی قرائت این استادان هفت گانه به ما رسیده است.


شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی




غزل به قلم علامه قزوینی :



زان یار دلنوازم شکریست با شکایت گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت


بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت


رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت


در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت


چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی جانا روا نباشد خون ریز را حمایت


در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت


از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت


ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت


این راه را نهایت صورت کجا توان بست کش صد هزار منزل بیش است در بدایت


هر چند بردی آبم روی از درت نتابم جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت


عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت



غزل به قلم شاملو : 



#####



غزل به قلم الهی قمشه ای :



#####



غزل به قلم عطاری کرمانی :



زان یار دلنوازم شکریست با شکایت       گرنکته دان عشق بشنو تو این حکایت


بی مزد بود و منت هرخدمتی کهکردم       یارب مبادکس را مخدوم ب عنایت


زندان تشنه لی را آبی نمی دهد س   گویی ولی شناسان رفتند ازین ولایت


هرچند بردی آبم روی از درت نتابم       جور از حبیب خوشتر ز مدعیرعایت


در زلف چون مندش ای دل مپیچ انجا       سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت


چشمت به غمزه ما را خون خورد و می پسندی   جانا روا نباشد خونریز را حمایت


دراینشب سیاهم گم گشت راه مقصود   ازگوشه ای برون آی ای وکب هدایت


از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود     زنهار ازین بیابانوینراه بی نهایت


ای افتاب خوبانمی جوشد اندرونم    یک ساعتم بگنجان درسایه عنایت


این راه را نهایت صور تکجا توان بست    ش صدهزار منزل بیش است دربدایت


عشقت رسد به فریاد ار خود بسان حافظ    قرآن زبر بخوانی درچارده روایت



غزل را بشنوید :



#####




کلیپ های مرتبت با غزل :



#####


#####


#####