چه اسیری که ز دنیا شده ام یکسره سیر

من گرفتم تو نگیر بود


یک وقت مرا با رفقا گردش و سیر

یاد آن روز بخیر زن مرا کرده میان قفس خانه اسیر

من گرفتم تو نگیر


یاد آن روز که آزاد ز غمها بودم

تک و تنها بودم زن و فرزند ببستند مرا با زنجیر

من گرفتم تو نگیر


بودم آن روز من از طایفه درد کشان

بودم از جمع خوشان خوشی ازدست برون رفت و شدم لات و فقیر

من گرفتم تو نگیر


ای مجرد که بود خوابگهت بستر گرم

بستر راحت و نرم زن مگیر؛ورنه شود خوابگهت لای حصیر

من گرفتم تو نگیر


بنده زن دارم و محکوم به حبس ابدم

مستحق لگدم چون در این مسئله بود از خود مخلص تقصیر

من گرفتم تو نگیر


من از آن روز که شوهر شده ام خر شده ام

خر همسر شده ام می دهد یونجه به من جای پنیر

من گرفتم تو نگیر


و اما جوابیه شعر من گرفتم تو نگیر – ایرج میرزا

(توسط: امینی علی – فرهاد)


زن گرفتم غم بی‌همنفسی رفت ز جان-زن بگیر ای مهربان

عشق شد توشه جان و غم دل گشت نهان-زن بگیر ای مهربان


گرچه شد بسته کمی حلقه یاران جوان-شد پکر مَشدی روان

و نشد قسمت ما چنجه به بازار و دکان-روم از تاب و توان


لیک شامی بپزد همسر ما با ریحان-بدهد قوت جان

که نشیند به تن و روح و روان-زن بگیر ای مهربان


گرچه خوش بود دلم همره آن نیک رخان-سوی هر کوی روان

لیک همراه من اینک بود آن نیمه‌ی جان-زن بگیر ای مهربان


گرنبودم غم نان و غم جان آن دوران-و نگشتم داغان

لیک دارم ز سر این زن خوبم، دوران-زن بگیر ای مهربان


حلقه‌ای کرد بدستم،‌دست پر مهر زمان-تا بگیرم سامان

شده دهر ازمن و این شادی من بس حیران-زن بگیر ای مهربان


خر بُوَد آنکه تواند و نگیرد سامان-زن نگیرد ای جان

و بگوید که من آزادم از این بند گران-زن بگیر ای مهربان


هر که خواهد بکند حفظ ز تهمت دامان-و نگردد حیران

گو بگیرد زنی و ختم کند رنج نهان-زن بگیر ای مهربان


چونکه پیغمبر دین داد چنین وعده زجان-بهر حفظ ایمان

نیم دین حفظ کند زوجیت ای خوب‌ رخان-زن بگیر ای مهربان