نویسنده هانریش بل
تاریخ نشر ۱۹۶۳
کتاب عقاید یک دلقک (به آلمانی: Ansichten eines Clowns)، نوشتهٔ هاینریش بل نویسندهٔ آلمانی است که در ۱۹۶۳ نوشته شدهاست.
این کتاب توسط شریف لنکرانی[۱] ، محمد اسماعیل زاده[۲] به زبان فارسی ترجمه شدهاست.
خلاصه داستان ویرایش
این کتاب دربارهٔ دلقکی به نام شنیر است که همسرش ماری او را ترک کرده و به همین دلیل دچار افسردگی شده و مرضهای همیشگیاش، مالیخولیا و سردرد تشدید یافته. از این رو برای تسکین آلام خود به مشروب رو آوردهاست. به قول خودش «دلقکی که به مشروب روی بیاورد، زودتر از یک شیروانی ساز مست سقوط میکند». فقط دو چیز این دردها را تسکین میدهند: مشروب و ماری. مشروب یک تسکین موقتیست ولی ماری نه. ولی او رفته.
او بعد از افتضاحی که در یکی از نمایشهایش به وجود میآورد و پایش را مصدوم میکند، به بن محل زندگیاش (که کمتر از دو سه هفته در سال در آن جاست) باز میگردد. به این دلیل که او آدم ولخرجی است دیگر حتی یک پنی هم برایش نمانده. به همین دلیل دفترچه تلفنش را باز میکند و شروع به تماس با آشنایان میگیرد. در این میان بارها به گذشته میرود و خاطراتش را میگوید.
ماری همسر او یک کاتولیک بوده و در جوانی با هم فرار کردهاند و بدون اینکه با هم ازدواج کنند با هم رابطه داشتهاند. این امر ماری را عذاب میداده و بالاخره روزی از او فرار میکند.
هانس شنیر دلقک، تنها به اتاق خود در بن، پناه بردهاست و چند ساعت شکستهای زندگی عاطفی و حرفهایش را جمعبندی میکند تا بعد برود مانند گدایی بر پلههای ایستگاه راه آهن بنشیند و بازگشت ماری، زن محبوبش را که از دست دادهاست و هم امروز باید از سفر ماه عسل به رم بازگردد، انتظار بکشد (یا به هر حال چنین وانمود کند). کتاب تکگویی بلندی، ساخته از «ملاحظات» (یا عقاید) آدمی سرخورده و مایهگرفته از خاطرههای شخصی است که تنها چند مکالمه تلفنی و ملاقات کوتاه پدر آن را قطع میکند. هانس شنیر، برخلاف اکثر شخصیتها در داستانهای کوتاهی که بول پس از جنگ نوشتهاست، در خانوادهای بورژوا به دنیا آمدهاست. استعدادش در کار معرکهگیری، از او (در دل جامعهای مرفه) انسانی مرتد ساختهاست. او به نسلی تعلق دارد که اگرچه جوانتر از آن بودند که در آخرین دستههای هیتلری نامنویسی کنند اما در میان شعارهای ناسیونال سوسیالیستی بزرگ شده اند. جامعه نو مرفهای که بر ویرانه ها بنا شدهاست، در چشم او به طور قطع مشکوک است؛ بدان لحاظ که دست اندرکاران آن، که همگی کمابیش بدناماند، امروزه به بهای کمی برای خود وجدان راحت خریداری میکنند: حتی مادر او رئیس «کمیته ای برای نزدیک ساختن نژادها» است. در حال و هوای بازسازی، کاتولیسیسم به اصطلاح «ترقیخواه» که در محافل بورژوایی بن خودنمایی میکند، در ریاکاری عمومی سهیم است. همه ترشرویی هانس شنیر بر همین کاتولیسیسم متمرکز است؛ وانگهی انگیخته از دلایلی شخصی است: ماری که مدت شش سال همدم او بود، ترکش گفتهاست تا با یکی از همان «کاتولیکهای متجدد و سرشار از آینده»، که از دست اندرکاران جلو صحنهاست، ازدواج کند.
شنیر مدعی است که رنگ و روغن «صادقانه» چهره معرکهگیر را در برابر ریاکاری اجتماعی قرار می دهد. اما، دهن کجی دلقک، که با طرز پاسخی زیباشناختی اخلاقی شکل می گیرد، مضحک است. مؤخره عجیب و غریبی که طی آن هانس شنیر ورشکستگی خود را با خوشرویی به نمایش درمیآورد، تصویری حاکی از تسلیم و رضا از هنرمند به دست می دهد. و آخرین کلام رمان می گوید که، با این حال، «به آواز خواندن ادامه داد». عقاید یک دلقک به حق رمان پایان عصر آدناوئر صدر اعظم آلمان است.
مسائل اجتماعی ویرایش
ظاهرا، این رمان نمایانگر جامعه آلمان تحت تاثیر هیتلر و سال های بعد از جنگ است. این داستان زوایای مختلف جامعه از جمله عقاید سیاسی و مذهبی، مسائل زناشویی، تعارضات بین کاتولیک ها و پروتستان ها، تاثیر جنگ بر خانواده ها و بسیاری موارد دیگر در آلمان را نقد می کند. هاینریش بل تمام مشکلات بعد از جنگ را به تصویر کشید و آن ها را به بعضی زوایای روان شناختی ارتباط داد. بل می خواست بر روی نقش کلیسای کاتولیک روم تمرکز کند تا تاثیر ان بر اروپا را نشان دهد. بعلاوه اخلاقیات و سیاست ان زمان را نشان داد. کلیسا رابطه بین کاتولیک ها و پروتستان ها را محدود ساخت و جامعه آلمان را در زمره گروه های مذهبی دسته بندی کرد. اگرچه در این رمان، پروتستان ها بعنوان افرادی ثروتمندتر نمایش داده می شوند، اما بل نشان می دهد که جامعه، به ویژه ازنظر در مسائل سیاسی و اخلاقی، عمدتا تحت تاثیر کاتولیک ها بوده است. شخصیت اول داستان، یعنی هنس، از هیچ یک از این دو گروه سودی نمی برد. او یک کافر است، اما کافری که اقوامی هم کاتولیک و هم پروتستان دارد و در مراسم های هردو مذهب شرکت می کند (اگرچه عقایدی کاملا متفاوت با هردو طرف دارد). حتی با اینکه اجرای موفقی در هنر دلقکی دارد، کارش مورد تایید گروه های سیاسی نیست. ولی بعد از آسیب دیدن زانوی چپش، نمی تواند به خوبی گذشته اجرا داشته باشد. در پایان، آن دوران را اینگونه توصیف می کند: "اگر دوران ما شایسته نامی باشد، باید نامش را عصر فحشا نامید."
تعارض ها ویرایش
در داستان ها تعارضاتی دیده می شود اما نویسنده قصد داشته بجای جامعه، بیشتر بر روی شخصیت داستان تمرکز کند. درواقع، این جامعه یا به زبانی دقیق تر، مذهب بود که باعث رفتن همسر هانس بعنوانی زنی کاتولیک شد. بعلاوه، این رمان نشان می دهد که تنها یک مجوز مکتوب، ازدواج یک زوج را قطعی می کند. دومین تعارض مهم این کتاب، شخصیت هانس دربرابر خودش می باشد. هانس یک ایدئولوژی تک راجع به زندگی دارد. اما بعد از رفتن مالری، او درمانده می شود. با خودش حرف می زند و از نظر روانی، بیمار می شود. برای مثال، وقتی می خواهد خودش را گریم کند، چند دقیقه در آینه به خودش زل می زند و فکر می کند ان شخص، کس دیگری است و دچار نوعی فوبیا می شود. جدا از این، او به راحتی می تواند پیشنهاد پدرش را بپذیرد یا به دوستی برادرش، لئو، با زاپفنر اهمیت ندهد اما به خودش وفادار است و عقایدش را بخاطر پول نمی فروشد. در این زمان، هانس با زاپفنر و حتی ماری دچار تعارض می شود. بعلاوه، بخاطر مسائل مالی و گذشته، تعارضاتی با پدر و برادرش نیز دارد.
واکنش ها ویرایش
بعد از انتشار کتاب در سال ۱۹۶۳، بخاطر نگاه منفی آن به کلیسای کاتولیک، بین مطبوعات بحث و جدل درگرفت. دیدگاه آزاداندیش بل راجع به مذهب و مسئل اجتماعی خشم محافظه کاران را در آلمان برانگیخت.[۳] حتی در سال ۱۹۷۲، مطبوعات محافظه کار جایزه نوبل بل را موردحمله قرار دادند و بیان کردند که این جایزه تنها به "رادیکال های چپ و آزادی خواه ها" اعطا شده است